جهان شیفتۀ چشمانش شد که در آن راز های ویرانی یک سرزمین نهفته است
حسینه روفی    حسینه روفی

                                                                                                              19/07/2011 

 

 

شربت گــُـله

 

 

 

این بار متفاوت از مقالات قبلی ام که محتوای علمی داشتند، من در بارۀ معروف ترین و شناخته  ترین عکس قرنِ بیست مینویسم. این عکس از دیر زمانی است که مرا مثل دیگر علاقمندانش محو خود ساخته است و همیشه می کوشیدم بفهمم که این دختر افغان کی است. شاید این یک خبری تازۀ برای همه نباشد ولی با خواندن در بارۀ این دختر و فهمیدن داستان این عکس خواستم سطری چند در باره اش بنویسم. . این عکس به نقاشی مونا لیزا اثری از لیوناردو داوینچی تشبیه شده و بعضی اوقات نظر به شهرتش به مونا لیزای افغانی منسوب میگردد.

 

چشمانِ سبز این دختر افغان مانند یک بحر مبرا از سکوت  و فراموش ناشدنی میباشند که قصۀ تراژیدی جنگ ویران کن در سرزمینش را بیان میکند. این تصویر هنگامیکه که روی جلد مجلۀ نشنل جیوگرافیک، در جون 1985، به چاپ رسید، شهرت و شناخت جهانی را از آن خود ساخت و به حیث سیمای یک دختر افغان در سراسرِ دنیا شناخته شد. برای هفده سال هیچ کس نام اصلی این دختر را نمیدانست، به شمول عکاسِ این تصویر آقای استیو مک کاری، ژونالیست و عکاس معروفِ  مجلۀ نشنل جیوگرافیک،   تا که  بعد از پالیدن و دشواری های زیاد، در اوایل سال 2002، این دختر افغان را بطور رسمی یافتند و هویتش را با استفاده از تیکنولوژی بیومتریک شناسایی و تائید کردند.

 

در ماه جنوری سال 2002 یک گروپ ازِ کارمندان  نشنل جیوگرافیک تلویزون و فلم های مکتشف، آقای استیو مک کاری، عکاس این تصویر، را برای پالیدن این دختر افغانی چشمان سبز، به پاکستان آوردند. آنها عکس او را در کمپ مهاجرین "ناصر باغ" واقع در شهر پشاور پاکستان، آن جاییکه این عکس سال ها قبل گرفته شده بود، به اهالی و مردم نشان میدادند که آیا کسی میداند این دختر کی و حالا در کجا زندگی میکند. بلاخره یک مرد که در طفولیت با این دختر در همین کمپ "ناصر باغ"  زندگی میکرد و مثل برادرش بود، وی را شناخت و گفت که سالهای قبل او با همه فامیلش به افغانستان برگشته و در کوه های نزدیک توره بوره زندگی میکند. آن مرد که میدانست آنها کجا زندگی میکنند کمک بزرگی را انجام داده و او را با فامیلش به دعوت تیم کاری نشنل جیوگرافیک به پاکستان آورد.

 

آقای استیو مک کاری  هنگامیکه آن زن را طی ورود به اطاق دید، در یک لحظه او را شناخته و گفت همین خودش است. وی به درستی صحنۀ که این عکس را گرفته بود بیاد داشت. کمپ مهاجرین "ناصرباغ" مثلِ یک بحر پر از خیمه ها میماند. یکی از آن خیمه ها مکتب دختران بود، جاییکه عکاس این دختر را برای اولین بار دید و با وجود اینکه احساس میکرد ان دختر خیلی شرمندوک و خجالتی است از او اجازه گرفت که آیا از اش عکس گرفته میتواند. استیو مک کاری  میگوید که در ان وقت این عکس برای من فرقِ خاصی با دیگر عکس های که انروز گرفته بودم نداشت.

 

این زن افغان نیز آن روز را بیاد داشت و می گفت که او خیلی خشمگین بود بخاطریکه عکاس برایش یک بیگانه بود و او اصلاً تا ان زمان کمره را ندیده بود و نه عکسِ داشت. همچنان از ان روز به بعد نیز تا هفده سالِ دیگر او هیچ وقت عکس نگرفته بود. نام این زن افغان درین عکسِ مشهور "شربت گله" است که از قوم پشتون بوده و متولد حدود سال 1972 میباشد. هنگامی که این عکس گرفته شد، شربت گله  دوازده ساله بود. استیو مک کاری  میگوید که پشتون ها بسیار جنگجو و دلیر هستند و این قوم وقتی خود را راحت احساس میکنند که برای نام، وطن و ناموس خود میجنگند و چشمان "شربت گله" هفده سال قبل و حالا نیز به شدت و وضاحت این احساس  را بیان میکند.

سختی های روزگار و زندگی جوانی او را پنهان کرده بود و پوستش مثل چرم خشک به نظر می آمد. اسکیج رویش ملایم تر و چشمانش هنوز هم تابنده بود. او زندگی پر مشقتی را سپری کرده بود. بسیاری زنان افغان قصه های مشابه به زندگی "شربت گله" را دارند که همۀ این بد بختی ها نتیجۀ 33 سال جنگ، یک ونیم میلیون شهید و سه و نیم میلیون مهاجر میباشد.هیچ فامیل افغان وجود ندارد که تلخی جنگ را به گونه های مختلف نه چشیده باشد. 

 

برادر شربت گله قصۀ زندگی شان را چنین بیان میکند." روس ها همه جا را گرفته بودند و مردم را بدون دلیل قتل عام میکردند. در آن جمله پدر و مادر ما هم شهید شد و به همین خاطر ما چارۀ دیگر نداشتیم و  مجبور به ترک خانه و مـُلک خود شدیم. مادر کلان ما تنها کسی بود که، با من و 4 خواهرم  در راه های سخت و کوه های پوشیده با برف، ما را همراهی کرد. هر لحظه هراس این که طیارۀ خواهد امد و ما را بمبارد خواهد نمود از ما مرده های متحرک ساخته بود. با شنیدن صدائی از ترس  خود را در مغاره ها پنان میکردیم. سفری دلخراش و نا گوارِ که با از دست دادن والدین ما شروع شد و با سختی سخره های پوشیده با برف در سراسر کوه ها با پای های برهنه ما را برای 2 هفته همراهی کرد، با رسیدن به کمپ مهاجرین و زندگی زیر خیمه با بیگانه ها در  پاکستان تمام شد.  آنجا از غذا کرده، برای یک کمپل گدائی میکردیم تا کمی گرم باشیم."

 

زندگی مردمان رعیتی مانند فامیل شربت گله در کمپ که پر از مهاجرین و مردم های مختلف بودند خیلی ها دشوار بود. آنها هیچ زندگی خصوصی نداشتند و به مرحمت و کمک مردمان دیگر و سیاست مداران زندگی میکردند.  

 

شربت گله در وسط سال 1990 ازدواج نموده و به افغانستان بر گشته بود. شوهرش رحمت گل که در یک نانوای کار میکند، روز یک دالر عاید دارد، که با پرداخت پول داکتر و دوای خانمش که مریضی استما یا نفس تنگی دارد، مثل دود ناپدید میشود. ثمرۀ ازدواج شان سه دختر میباشد روبینا، ذاهده و عالیه و دختر چهارم شان در نوزادی وفات کرده است. شربت گله صبح زود قبل از طلوع آفتاب از خواب میخیزد و روز خود را با ادای نماز آغاز میکند. بعداٌ از چاه آب میکشد و بقیه روز را در پختن غذا، تمیز کردن خانه، شستن لباس ها و مواظبت از اطفالش سپری میکند. او میگوید که فرزندانش مرکز زندگی او بوده و آرزو میکند که آنها درس بخوانند و با سواد باشند چراکه سواد روشنایی چشم است. او خودش میخواست که مکتب را تمام کند ولی متاسفانه نتوانست.

 

 وقتی از او پرسیدند که آیا عکس خود را قبلاٌ جای دیده بود، جوابش نه بود. حتا که شوهرش بعد از دیدن عکس او ، بیاد آورد که چندین بار این بر و ان بر این عکس را دیده بود ولی با یک نگاه سطحی  خانمش را نشناخته بود.

 

فامیل شربت گله پاداشی از سوی نشنل جیوگرافیک دریافت کردند و این واقعاً به وضعیتی خوبی برای او و خانواده اش انجامید. امکان سفری کاملاً رایگان به مکه برای انجام حج برایشان فراهم شد که رویای دیرینۀ وی بود و بدون این عکس چنین اتفاقی هرگز رخ نمیداد.

 

ملاقات شربت گله و عکاس خیلی سرد و خاموش بود. شربت گله هرگز درک نمیکرد که چرا عکسش آن قدر مشهور شده. او شاید عظمت و قدرت چشمانش را نمیفهمید. وقتی در اخیر از او پرسیدند که با این همه سختی ها، رنج ها، مهاجرت  و دیگر تلخی های روزگار چطور توانست زنده بماند؟  او بدون تردید، با یقین کامل،  سریع و بلند جواب داد:

 

" خواستِ خداوند بود."

 

 

 

نشنل جیوگرافیک تلویزون فلم مستندِ را بنام " در جستجوی دختر افغان با چشمان سبز" تهیه و ترتیب دادند که در ذیل برای علاقمندن بیشتر این تصویر آدرس انترنیتی این فلم مستند را مینویسم.

 

 

National Geographic TV made a film called ‘’ In search of Afghan girl with green eyes’’ and those who are more interested can watch it by clicking on bellow links.

 

http://www.youtube.com/watch?v=0Uw0JukBGmk

 

http://www.youtube.com/watch?v=Reh3k-Ibu_0

 

http://www.youtube.com/watch?v=hrAy7EjhXsU

 

http://www.youtube.com/watch?v=_GG_hBy9M9k&feature=related

 

http://www.youtube.com/watch?v=llxw0bL7wfQ


July 22nd, 2011


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي